Friday, January 22, 2010

حقیقت زشت

گاهی احساس می کنم
همه ی ما
محکومیم
در تنگنای مسموم نواقص و زشتی هایمان روزگار بگذرانیم
و راه فرار مان از وجود خود نیست

...


مهم نیست چند بار یک "من" دیگر را نطفه بگذاریم
مهم نیست چند بار طلوع تغییر را در آسمان ذهن پرامیدمان نظاره گر باشیم

ما همانیم که بودیم
ما همان خواهیم بود که هستیم

...

جای خرده گرفتن به کلام ناهنجار من نیست
چرا که من هم گاهی احساسی یاس می کنم
پس هستم

1/11/88
9:15 شامگاه

Tuesday, January 19, 2010

یک حقیقت

دختر کبریت فروش سه کبریت داشت
هر کبریت یک آرزو

هرسه را روانه ی زباله دانی کرد و گفت
فرضا که سه آرزوی دیگرم هم محقق شد
آخرش که چه؟

...
از همین روست که من با تمام توانی که دارم

می دوم و دور می شوم
پنهان می شوم و رو ی بر می گردانم

از تو
ای رویایی ترین رویای من

29/10/88
1:23 ظهر

Thursday, January 14, 2010

bella ciao

می جنگیم
می بازیم
از دست می دهیم

من برادرم را
تو انسانیتت
و آن دیگری عقیده اش

هجوم بی پرده ی از دست دادنها حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد
برخی حرفها سینه دراندنی است


00:16
88/10/25

تولد دوباره

در حسرت بالهایی برای رهایی هستی
غافل از اینکه در پیله تو را مجال پر کشیدن نیست
پیله را که بگشایی
نه تو همان تویی و نه آسمانت همان رنگ
تو را چشم عالمیان به انتظار است
تا تولد دوباره ات ر درآسمانها آذین ببندد
...
تو محکوم به زندگی داشته هایت نیستی
اگر کرم زاییده اند ات
این بار به امرخود پروانه سا متولد شو
11:49
24/10/88

Sunday, January 10, 2010

هر دردی را درمان که نه...تسکینی هست

چه بسا روزهاي زمستاني که بهترين پاسخ به سوزندگي بادها و غرش های آسمان و ناشکيبايي ابرها

لبخندي باشدکه از فراز دامنه هاي بهمن خيز کوه ها

و تا قعر تیره و تار ترین گودالها

برای چند لحظه آفتابکی بی جان بپاشد

و برای فرار از مواخذه شدن به جرم نافرمانی مدنی

فورا با لباس مبدل سکوت جلوه گر شود


20/10/88
11:51 شامگاه