Tuesday, September 28, 2010

باران

امروز بارید
و من نه با نفرت از اشکهایش روی گرداندم
نه صدای موسیقی را بالا بردم که ضجه هایش گوشهای عزیزم را نیازارد
و نه حتی با بی تفاوتی آنقدر نگاهش کردم که از شرم نگاهم قصه کوتاه کند
...
امروز دستم را دراز کردم و اشک هایش را در آغوش کشیدم
امروز با نوای باریدنش رقصیدم
امروز از با باریدنش از نو زاده شدم
که پس از عبور از شوره زارهای وحشت
امروز معنی آرامش خیسش را با پوست و استخوانم چشیدم
...
امروز پاییز برای اولین بار بارید
و من برای دومین بار زاده شدم

====
1389
6 مهر
ساعت 10:07
شامگاه

Thursday, September 16, 2010

قدرت من بودن

زهی عشق زهی عشق
که جز با چشم مسلح ،آنهم در چهارچوب مفاهیم و تعاریف ذهنی در این زندگی یافت نمی خواهی
کرد
...
امروز
این منم که از تو و وجود تقدیس یافته ات اعلام برائت می کنم
ای عشق نغز
ای عشق خواستنی
ای دروغ زیبا!
...
این منم
که من را قوی می دارم
تا تسلی بخش قلب نیازمندترک های عاشق نام توانم بود
...

این منم که به کوچکی تو می خندم
و از نیازمندی نامت به وجود انسانی دیگر مو بر تنم صاف می شود
...
این منم که مچ کوچک دروغگویت را به نرمی می گشایم
و در برابر قدرتی بالاتر از تو که تنها در وجود من است سر تعظیم فرود می آورم

25/5/89
11:07 شامگاه