Sunday, December 30, 2012

تعطیل است....مقصد افریقا

عشق یا آنتی دپرسانت


خانواده یا دیازپام 10

مشکل این نیست

مساله این است

بار سفر باید بست

به مقصد پناهگاهی که بتوان یک دل سیر در آن گریست

و آنتی دپرسانت خورد و منتظر تلفن نماند

و خود،عشق و خانواده بود

و فراموش کرد

و نفس کشید

و دوباره زندگی


بارسفر باید بست

به دیاری که نه عشق دارد نه خانواده

نه آزار دارد و نه زور

و نه هیچ دروغ بزرگ دیگری

بار سفر باید بست

باید بست...باید بست

نهم دی ماه 1391
10:58 شب

تهران

Friday, November 23, 2012

In your head, in your head they're still fighting....

 میلیونها سال  از پایان حیات برروی کره ی خاکی گذشته است
انسانها ولی زنده اند هنوز
هنوز چشمها می بینند و بسته می شوند
هنوزدستها لمس می کنند و تنها می شوند
 هنوز می نوشند و پای می کوبند آدمیان
 هنوز مومن  افراطی اند یا کافرمتفکر
هنوز  برای اعتقاداتشان  که  وجودشان از و جود مرده ی  همین آدمها سرچشمه می گیرد می جنگند
... و برای پول و مقام و زن نیزهم
هنوز گرسنه می شوند می خوابند یا قهوه می نوشند
هنوز بیمار می شوند و ترس جان عزیز را در دل می پرورند
 هنوز در فراگرفتن فنون و علوم و هنر از هم پیشی می گیرند
هنوز شکست و ازدست دادن  و تنهایی را کابوس می بینند 
باور نمی کنند هنوز که فرصت زنده بودن قرنهاست که از آنها گرفته شده
پیش از آنکه به دنیا بیایند مرده اند این آدمها
رضایتنامه ی مرگشان راهم با دستان خودشان امضا کرده اند
  اما هنوز وقتی آن دیگری در خواب است نگاهش می کنند و لبخند می زنند


۶ عصر
۲۳ نوامبر
مونترال

Sunday, February 19, 2012

چنین گفت نیچه

آموخته ام که جهان بر دو پایه استوار گشته
حقیقت اول درد و دیگری تنهایی
ترس را ذهن ما آفریده
و امید را خرافات
سلامتی
آزادی
و شادی را دوام نیست
مردن در راه حقیقت دستمایه ی بی نمک مبلغان است
عدالت ازلی بر درد هیچ کس مرهم ننهاده
حفاظت از بقا تلاش بی حاصل بشریت بر مافوق اراده اش است
آموخته ام فلسفه ی خلقت‌؛ بر فرض وجود
نیستی ما و تکامل آیندگان است
چه جای ترس و یاس از بودن و نیست شدن؟
از نیک بختی ماست بی شک
دیر یا زود درد و تنهایی مان را پایان است

شامگاه ۳۰ بهمن
۱۳۹۰
پاریس