عشق یا آنتی دپرسانت
خانواده یا دیازپام 10
مشکل این نیست
مساله این است
بار سفر باید بست
به مقصد پناهگاهی که بتوان یک دل سیر در آن گریست
و آنتی دپرسانت خورد و منتظر تلفن نماند
و خود،عشق و خانواده بود
و فراموش کرد
و نفس کشید
و دوباره زندگی
بارسفر باید بست
به دیاری که نه عشق دارد نه خانواده
نه آزار دارد و نه زور
و نه هیچ دروغ بزرگ دیگری
بار سفر باید بست
باید بست...باید بست
نهم دی ماه 1391
10:58 شب
تهران
Sunday, December 30, 2012
Friday, November 23, 2012
In your head, in your head they're still fighting....
میلیونها سال از پایان حیات برروی کره ی خاکی گذشته است
انسانها ولی زنده اند هنوز
هنوز چشمها می بینند و بسته می شوند
هنوزدستها لمس می کنند و تنها می شوند
هنوز می نوشند و پای می کوبند آدمیان
هنوز مومن افراطی اند یا کافرمتفکر
هنوز برای اعتقاداتشان که وجودشان از و جود مرده ی همین آدمها سرچشمه می گیرد می جنگند
... و برای پول و مقام و زن نیزهم
هنوز گرسنه می شوند می خوابند یا قهوه می نوشند
هنوز بیمار می شوند و ترس جان عزیز را در دل می پرورند
هنوز در فراگرفتن فنون و علوم و هنر از هم پیشی می گیرند
هنوز شکست و ازدست دادن و تنهایی را کابوس می بینند
باور نمی کنند هنوز که فرصت زنده بودن قرنهاست که از آنها گرفته شده
پیش از آنکه به دنیا بیایند مرده اند این آدمها
رضایتنامه ی مرگشان راهم با دستان خودشان امضا کرده اند
اما هنوز وقتی آن دیگری در خواب است نگاهش می کنند و لبخند می زنند
۶ عصر
۲۳ نوامبر
مونترال
انسانها ولی زنده اند هنوز
هنوز چشمها می بینند و بسته می شوند
هنوزدستها لمس می کنند و تنها می شوند
هنوز می نوشند و پای می کوبند آدمیان
هنوز مومن افراطی اند یا کافرمتفکر
هنوز برای اعتقاداتشان که وجودشان از و جود مرده ی همین آدمها سرچشمه می گیرد می جنگند
... و برای پول و مقام و زن نیزهم
هنوز گرسنه می شوند می خوابند یا قهوه می نوشند
هنوز بیمار می شوند و ترس جان عزیز را در دل می پرورند
هنوز در فراگرفتن فنون و علوم و هنر از هم پیشی می گیرند
هنوز شکست و ازدست دادن و تنهایی را کابوس می بینند
باور نمی کنند هنوز که فرصت زنده بودن قرنهاست که از آنها گرفته شده
پیش از آنکه به دنیا بیایند مرده اند این آدمها
رضایتنامه ی مرگشان راهم با دستان خودشان امضا کرده اند
اما هنوز وقتی آن دیگری در خواب است نگاهش می کنند و لبخند می زنند
۶ عصر
۲۳ نوامبر
مونترال
Sunday, February 19, 2012
چنین گفت نیچه
آموخته ام که جهان بر دو پایه استوار گشته
حقیقت اول درد و دیگری تنهایی
ترس را ذهن ما آفریده
و امید را خرافات
سلامتی
آزادی
و شادی را دوام نیست
مردن در راه حقیقت دستمایه ی بی نمک مبلغان است
عدالت ازلی بر درد هیچ کس مرهم ننهاده
حفاظت از بقا تلاش بی حاصل بشریت بر مافوق اراده اش است
آموخته ام فلسفه ی خلقت؛ بر فرض وجود
نیستی ما و تکامل آیندگان است
چه جای ترس و یاس از بودن و نیست شدن؟
از نیک بختی ماست بی شک
دیر یا زود درد و تنهایی مان را پایان است
شامگاه ۳۰ بهمن
۱۳۹۰
پاریس
حقیقت اول درد و دیگری تنهایی
ترس را ذهن ما آفریده
و امید را خرافات
سلامتی
آزادی
و شادی را دوام نیست
مردن در راه حقیقت دستمایه ی بی نمک مبلغان است
عدالت ازلی بر درد هیچ کس مرهم ننهاده
حفاظت از بقا تلاش بی حاصل بشریت بر مافوق اراده اش است
آموخته ام فلسفه ی خلقت؛ بر فرض وجود
نیستی ما و تکامل آیندگان است
چه جای ترس و یاس از بودن و نیست شدن؟
از نیک بختی ماست بی شک
دیر یا زود درد و تنهایی مان را پایان است
شامگاه ۳۰ بهمن
۱۳۹۰
پاریس
Subscribe to:
Posts (Atom)