Monday, June 17, 2013

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

کودکی خواهد بود که در زهدانم نیست
لونا خواهمش نامید
دخترک ماه
نشانش می دهم که چقدر زیباست
که چه انگشتان ظریفی دارد
چقدر موهایش خوش بوست
و من چقدرصدای خندیدنش را دوست دارم
 دستش را نمی گیرم برای پا به پا بردن
زمین خوردنش را تکیه گاه می شوم
برایش مادرم می شوم
- و چه غیر ممکن کاری است۰ -
شب ها و روز هایم را برایش نمی خوابم
هر لحظه در گوشش زمزمه می کنم
چقدر شایسته دوست داشته شدن است
که سالها پیش از آمدنش در خواب می دیدمش
برایش پدرم می شوم
در حمایت کردنش لحظه ای آرام نمی نشینم
تا با یادآوری وجودم ترسهایش را فراموش بکند
 برایش اعتراف خواهم کرد که ندیده  دلتنگش می شدم
که برایش شعر می سرودم
که منتظرش بودم
از او هزار بار عذر خواهی می کنم
برایش توضیح می دهم
که عشقش را در این دنیا کم داشتم
که او رابه این دنیا آوردم
که خودم روزی هزار بار برایش بمیرم

۱۷ جون
۲۰۱۳

۴:۱۵ بعد از ظهر
مونترال


No comments:

Post a Comment