Tuesday, June 15, 2010

سفر

منم آن مسافر دیار ناکجاآباد به زمین که باکوله باری از هورمون و نیاز در گذرم
...
من نه برای ماندن آمده ام
که به حق هیچ مهمانسرایی در این دیار پذیرای زنان مجرد نیست
رسالت من نه عمر گذراندن در آغوشهای ناپایدار است
نه شبانه روز مست باده ی عیش و لذت بودن
من تماشاچی لحظه لحظه ی این سفرم
من زندگی کننده ی تک تک دقایق این سفرم
گاه با تو می خندم
گاه به کمک آن دیگری می شتابم
گاه آن یکی و ناپاکی اش را از لیست همسفرانم خط می زنم
وبه گاه تنهایی خود را یرای ادامه ی این مسیر تجهیز می کنم
من نه برای کسی می مانم نه کسی را برای ماندنم نیازمندم
رسالت من تنها کمک به همسفرانم است
...چرا که من قدم به قدم این سفر را در گذارم


25 خرداد
10:25 شامگاه

1 comment:

  1. ***

    خوبیش اینست که این "بودن" است که رنگ سفر به خود گرفته ، پس من مسافرم ، مسافر راه سعادت ، حتی اگر نصیبم نشود در این سفر در پایانش نصیبم می شود که همه به او بازمیگردیم



    ***
    Elham
    ***

    ReplyDelete