Friday, May 13, 2011

حریم

مردمک چشمانت از فرط تاریکی گشاد و گشادتر می شوند
گاهی اوقات کورسوی چراغی هم تا فرسنگها نمی یابی
هزاران مجسمه ی نساخته داری و طرح قلم نزده
اماروزهاست که زندگی مجال نوازش نمی دهدت
دلت غنج می رود از خود
که منشور اخلاقیاتت از باد پاییز و باران بهار گزندی نیافت
هرچند این جهان امانتدار خوبی برای وجود بلورین تو نبود
تو اما نازیبایی اش را با پاکی جواب دادی و قرص اعصاب و گریه های شبانه
این روزها هوا بهاریست و کبوتر دیگری به میمهانی ایوان تو آمده
لای پنجره را باز می گذاری و دلشوره غروب جمعه های کودکی به سراغت می آید:
ای وای اگر مشقهایت تمام نشود وااای

9:32 شامگاه

1 comment:

  1. پاکی همیشه جواب نمیده
    همیشه خوب بودن و طبق منشور اخلاقیات قدم برداشتنم خوب نیست
    .
    .
    .

    ReplyDelete