Thursday, February 4, 2010

زندگی من

ناپاکی نگاه ها
کدورت خنده ها
و دلهره ی شادی ها
همه و همه
بهانه ایست برای فرار از خوشبختی ای که سزاوارمان است
من ورق می زنم بهانه ها را
و در آغوش محکم خویشتن قرار می یابم
که جز من آنچه به آن نیازمندم را کس به من ندهد
پس چگونه کسی را شایسته ی ناشاد کردن خود بدانم؟
16 بهمن ماه
2:04 بامدادان

5 comments:

  1. مثل همیشه استثنایی بود

    ReplyDelete
  2. ***


    سلام ماندانای عزیز ، بسیار زیبا و فوق العاده نوشتی

    امیدوارم این متن هایی را که در قالب کامنت اینجا برایت می نویسم در حکم تقلید ندانی بلکه در حکم تراوشات ذهنی مخاطبی بدانی که قلم توانای تو آنچنان با ذهن و احساساتش بازی می کند که خود جسارت می کند و قلم در دست می گیرد و برایت می نویسد :

    گاهی که با "من" تنها می شوم ، احساس می کنم خوشبخت ترین من ِ دنیا هستم ، حتی اگر سقفی بالای سرم نباشد ، حتی اگر هیاهوی خیابان های شلوغ به شانه هایم تنه بزند و با سرعت از کنارم عبور کند ، حتی اگر سرمای نزدیک به صفر زمستان در نیمه شب های تاریک این شهر خواب آلود اندام عریانم را با بی شرمی تمام لمس کند
    اما گاهی آنقدر خود را از "من" ها سرشار می بینم که دیگر "من" را گم می کنم ، انچنان که گویی رفته است انگار که "من" نیست ، "من" نیستم ، "من" را نمی شناسم
    آن گاه حتی در خلوت ترین کنج شهر در بی رفت و آمد ترین پیاده روی تنها رها شده محله هم سرم از هیاهو ها آکنده می شود
    بلندترین و با شکوهترین ستون دنیا در زیر زینتی ترین و گرم ترین سقف دنیا هم نمی تواند حس آوارگی ام را مرهم باشد و آن گاه من بدبخت ترین آدم روی زمین هستم تا لحظه ای که این جمله تو را به خاطر آورم که :
    "در آغوش محکم خویشتن قرار می یابم
    که جز من آنچه به آن نیازمندم را کس به من ندهد
    پس چگونه کسی را شایسته ی ناشاد کردن خود بدانم؟"


    ***
    Elham
    ***

    ReplyDelete
  3. ***


    راستی قالب نو مبارک ، می تونی تنظیمات مربوط به نظرات رو طوری درست کنی که همه بتونن نظر بدن ، الان فقط یه عده خاص که توی گوگل یا بعضی سایت های دیگه اکانت داشته باشن می تونن کامنت بذارن .


    ***
    Elham
    ***

    ReplyDelete
  4. متن زیبائی بود ولی دو خط آخر فوق العاده بود

    ReplyDelete