Wednesday, April 21, 2010

مساوات

من زنم
من زنده به گور می شوم
من به حبس خانگی محکومم
من اگر دست از پا خطا کنم زیر مشت و لگد سیاه و کبود می شوم
و دست آخر این منم که سزاوار دوست داشتنم

تو مردی
تو از بوق سگ تا شب کلاج ترمز می کنی
تو پیش هر مرد و نامردی برای چند غاز سر خم می کنی
هجوم تستوسترون در رگهای تو سینه ات را در خطرها سپر می کند
و دست آخر این تویی که شهید می شوی یا اسیر وتبعید

با همه بدی هایت فعلا اعتراضی به جفاهایی که در حقم می کنی ندارم
برو و چند صباحی مردانگی ات را خوش باش



12:55 نیمه شب
1 اردیبهشت
1389

2 comments:

  1. ***

    راستش هیچ شناختی ازت ندارم حتی نمی دونم این آدمی که من به همین راحتی "تو" خطابش می کنم چند سالشه از من بزرگتره یا کوچکتره آدم معروفیه یا یه ادم معمولیه مثل خودمون ولی باور کن بارها و بارها به این فکر کردم که چقدر سوزه های بکری برای نوشتن پیدا می کنی و چقدر ملموس احساسات رو به تصویر می کشی و در عین حال به این نتیجه رسیدم که انسان ها احساسات مشترک زیادی دارن فقط عده ای در بیانش ماهر ترند و زیباتر عمل می کنن

    موفق باشی

    ***
    Elham
    ***

    ReplyDelete