من زنم
من زنده به گور می شوم
من به حبس خانگی محکومم
من اگر دست از پا خطا کنم زیر مشت و لگد سیاه و کبود می شوم
و دست آخر این منم که سزاوار دوست داشتنم
تو مردی
تو از بوق سگ تا شب کلاج ترمز می کنی
تو پیش هر مرد و نامردی برای چند غاز سر خم می کنی
هجوم تستوسترون در رگهای تو سینه ات را در خطرها سپر می کند
و دست آخر این تویی که شهید می شوی یا اسیر وتبعید
با همه بدی هایت فعلا اعتراضی به جفاهایی که در حقم می کنی ندارم
برو و چند صباحی مردانگی ات را خوش باش
12:55 نیمه شب
1 اردیبهشت
1389
Wednesday, April 21, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
mese hamishe
ReplyDeletefogholade
***
ReplyDeleteراستش هیچ شناختی ازت ندارم حتی نمی دونم این آدمی که من به همین راحتی "تو" خطابش می کنم چند سالشه از من بزرگتره یا کوچکتره آدم معروفیه یا یه ادم معمولیه مثل خودمون ولی باور کن بارها و بارها به این فکر کردم که چقدر سوزه های بکری برای نوشتن پیدا می کنی و چقدر ملموس احساسات رو به تصویر می کشی و در عین حال به این نتیجه رسیدم که انسان ها احساسات مشترک زیادی دارن فقط عده ای در بیانش ماهر ترند و زیباتر عمل می کنن
موفق باشی
***
Elham
***